جدول جو
جدول جو

معنی لله باغ - جستجوی لغت در جدول جو

لله باغ
(لَ لَ بُ)
موضعی به فندرسک (استرآباد) که آن را آقامحمدآباد گویند. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 128)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گله بان
تصویر گله بان
شبان، چوپان، نگهبان گله
فرهنگ فارسی عمید
(گَ لَ / لِ بَ)
دهی است از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند که در 24هزارگزی شمال باختری مرند و 9هزارگزی راه شوسۀ مرند به خوی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 790 تن میباشد. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، کرچک، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِلْ لی دَ رَ)
دهی است از دهستان آجرلوی بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری مراغه، با 154 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِکْ کَ)
دهی است از دهستان راه جرد بخش دستجرد شهرستان قم، واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری دستجرد و 3هزارگزی راه آهن، با 553 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. مزرعۀ کوچکی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لُ سَ / سِ)
به لهجۀ طبری، زمین آب دار
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ / لِ)
بزرگ و سرور لالایان. لالایی که گروهی لله و پرستار اطفال زیر نظر وی باشند
لغت نامه دهخدا
(لَ لِ بَ)
دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 12هزارگزی جنوب گرمی و 12هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار. کوهستانی و گرمسیر و دارای 26 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
دهی از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 27 هزارگزی خاور رامیان. دشت، معتدل، مرطوب و مالاریائی. دارای 170 تن سکنه. آب از رودخانه و چاه، محصول برنج و غلات وتوتون و سیگار و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شال و پارچه های ابریشمی و کرباس بافی و راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ)
دهی جزء دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در چهارهزارگزی جنوب امام. کوهستانی و سردسیر و دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ گَ)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش خمام شهرستان رشت، واقع در شش هزارگزی جنوب باختری خمام و 2500گزی باخترشوسۀ خمام به رشت. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 1412 تن سکنه. آب آن از نهر طش رود از سفیدرود. محصول آنجا برنج، کنف، ابریشم، صیفی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و صید مرغابی و راه آن مالرو است. 6 باب دکان نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ / لِ / گَلْ لَ / لِ)
نگهبان گله و شبان. (آنندراج). چوپان:
دوان آمدش گله بانی به پیش
به دل گفت دارای فرخنده کیش.
سعدی (بوستان).
چوبی بزرگ به رسم گله بانان به دست گرفته. (انیس الطالبین نسخۀ خطی مؤلف ص 34)
لغت نامه دهخدا
(لِ لِ)
دهی از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان ساری، واقع در 11هزارگزی راه شوسه و راه آهن شاهی به تهران. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه چرات. محصول آنجا برنج و غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ کَ)
دهی است از دهستان راکان بخش گرمسار شهرستان دماوندبا 112 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری الشتر و 13هزارگزی خاورراه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه با 180 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه حسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
کسی که سله ها و سبدها بسازد و بافد. (آنندراج). کسی که سله میسازد. (ناظم الاطباء). سلال. (ملخص اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شیراز است. حدود و مشخصات آن به قرار زیر میباشد: از شمال تپه های سلطان آباد و دهستان حومه شیراز، از جنوب دهستان کوار، از خاور ارتفاعات بیدزرد و گردنۀ باباحاجی، از باختر دهستان سیاخ. این دهستان تقریباً در جنوب خاوری بخش واقع گردیده، هوای آن معتدل مالاریایی است. آب مشروب و زراعتی از چشمه و قنات و چاه تأمین میگردد. محصولات آن غلات، برنج، چغندرقند، حبوبات، و جزئی انگور. شغل اهالی زراعت. از 25 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مرکز آن قریۀ طغرآباد میباشد. نفوس دهستان بالغ بر 7200 تن است. قراء مهم آن عبارتند از:سلطان آباد، کوشک بیدک، کچی، محمودآباد، شاپورجان، دولت آباد، ده نو. راه ارتباطی دهستان با شیراز اتومبیل رو است. بیشه یا نی زار قره باغ در وسط دهستان قرار داشته و باطلاقی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
آهنگی است در موسیقی. رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(خُ / خَ لَ / لِ)
هر یک ازپاروزنان قایق یا کشتی خرد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ده کوچکی است از بخش حومه شهرستان ساوه که دارای 10 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
بافندۀ حله:
تا صبا شد حله باف و ابر شد گوهرفشان
هیچ لعبت در چمن خالی ز طوق و یاره نیست.
کمال الدین اسماعیل
لغت نامه دهخدا
تصویری از لله را
تصویر لله را
خدای را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله بان
تصویر گله بان
نگهبان گله و شبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لله باشی
تصویر لله باشی
لله و اله بزرگ لله ها مهتر لالایان، عنوان احترام آمیز لله
فرهنگ لغت هوشیار
چوپان، راعی، شبان، گله چران
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع اسیفورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
کلک باز، حقه باز
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بیماری که در آن سر آدمی دام آماسیده شود نوعی بیماری
فرهنگ گویش مازندرانی
نی زار، از مراتع پنجک رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی
سایه بان پرده ای که از نی بافند، حصاری که از نی درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی تقسیم و جداسازی دسته های نی ایستاده که بر حصار یا تکیه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
سنجاقک
فرهنگ گویش مازندرانی
پرنده ی کند پرواز از راسته ی پاشلک ها
فرهنگ گویش مازندرانی
باغی که در آن سبزی جات بکارند
فرهنگ گویش مازندرانی